
سایز متن /
تاریخ بشریت، میراثدار حماسههای بزرگی بوده است که همچون گنجینههایی از ارزشهای انسانی در فرهنگ جهانی مورد توجه و احترام هستند، از بزرگترین حماسههائی که با هویتی اخلاقی ـ مذهبی و توسط انسانهای الهی بزرگی خلق شده «حماسه حسینی» است، حماسهای که در وقایعی هولناک «فاجعه کربلا» تحقق یافت، این واقعه که یکی از دلخراشترین واقعه تاریخ بشریت میباشد آنچنان شگفت انگیز بوده است که یاد آن پس از قرنها، هنوز هم زنده مانده و بسیاری از مسلمانان پس از چهارده قرن همچنان یاد آن را گرامی میدارند. حماسهای که حسین بن علی(ع)، نوه پاک آخرین رسول الهی، محمد بن عبدالله(ص)، با همراهی یاران پاک و رشیدش، در راه اعتلای حقیقت اسلام، آن را پدید آورد. رشادتی که منجر به شهادت او و همه یارانش، و اسارت تمامی خاندان طاهرین او گردید. قرنهاست که پیروان و شیعیان آن سالار شیهدان، با ابراز ارادت و جانبداری از
آرمانهای کربلایی او، هر ساله در بزرگداشت یاد و مرام ایشان، مراسم سوگواری باشکوهی برپا میکنند. مراسمی که آن را به حق باید یک «مناسک مذهبی» در جهان اسلام نامید.
هر چند این مناسک مذهبی مختص به شیعیان نیست اما در جامعه تشیع به یکی از ارکان هویتی مذهب شیعه تبدیل شده است؛ ساختار و
ویژگیها خاصی این مراسم، حاوی پیامهایی است که ارزشها و باورهای شیعیان را زنده و پویا میسازد. البته منتقدانی نیز بوده و هستند که در طول این سالهای متمادی بر این مراسم تحلیلهایی داشتهاند. برای مثال همیشه این سئوال برای برخی از مستشرقین دیگر و حتی فرق مسلمان بوده که چرا شیعیان و امامان آنها اینقدر برای برگزاری سوگواری حسینی و مراسم عاشورایی تأکید داشته و اصرار میورزند؟! چرا باید برای یک واقعه قدیمی و گذشته در اعماق تاریخ اسلام، اینقدر حساسیت نشان داد و با صرف هزینههای سنگین، به یاد بود آن همت گماشت؟! و یا مثلاً این که چرا این سوگواری دارای سبک و سیاق متفاوتی است؟! و بر خلاف دیگر مراسم سوگواری متداول در بین مردم و حتی شیعیان، از سالروز شهادت آغاز نمیگردد، بلکه این مراسم با روشی خاص، ده روز قبل از سالگرد این حماسه آغاز شده و پس از یک برنامه سوگواری نسبتاً طولانی (ده روز)، تقریباً در روز وقوع آن حماسه (عاشورا) به پایان میرسد! آیا این یک نابهنجاری در رفتار شیعیان و محبین حسین بن علی(ع) است یا یک تاکتیک رفتاری حساب شده شیعیان میباشد؟
در این مقاله قصد آن است تا در جهت بازشناسی این مناسک مذهبی، سیر تاریخی مراسم سوگواری حسینی را مورد بررسی قرار داده و در ضمن بررسی روند تکاملی آن در تاریخ اسلام، فلسفه وجود این گونه مراسم عزاداری، عوامل پایداری و علت تفاوت ساختاری آن بدست آید.
واقعه «کربلا» و حماسه حسین بن علی(ع) در میان حوادثی که در اسلام رخ داده، از عظمت و والایی فوقالعادهای برخوردار است. حماسهای که در پی ایستادگی مردان خدا و در مقابل کفر خواهی دشمنان بیرحم حق و حقیقت پدید آمد. شرایط زمانی و مکانی و ساختار این واقعه به گونهای بود که در جامعه اسلامی آن زمان و پس از آن، تأثیر عمیقی ایجاد نمود؛ تأثیری که باعث تنقیح و پیراستگی مکتب اسلام از آلودگیهای وارده از سوی دشمنان دوستنما یعنی منافقین و برخی رؤسای دنیا طلبان مسلمانان پدید آمده بود؛ لذا این حماسه را باید به حق «علت مبقیه» اسلام واقعی دانست، چنانکه اگر این جانفشانی صورت نمیگرفت، امروزه اثری از اسلام ناب محمدی(ع) وجود نمیداشت.
به شهادت تاریخ، اندکی پس از رحلت رسول خدا(ص) «بنی امیه» با زیرکی و مکاری خاصی، هم در عرصه مادی و هم در عرصه روانی، افکار مسلمانان را تسخیر نموده بودند، به گونهای که با طرّاری
ماهرانهای، اسلام را (به تعبیر علی(ع)) همچون «پوستین وارونه»، با چهره دیگری تجلی داده بودند. «معاویه ابن ابو سفیان» پسر سر سختترین دشمن اسلام، به عنوان «خلیفه رسول خدا(ص)»، همچون کارگزار زبردست شیطان، از تمامی ابزارهای فریب مانند تطمیع، تهدید، شایعه، جعل اخبار، مظلوم نمایی و…، برای تحریف دین و گسترش اندیشههای پلید خود در جهان اسلام، مدد گرفته و خود را برای غصب ولایت مسلمین و گسترش حکومت نا به حق خودکامهاش، محق مینمایاند، وی حتی برای برپایی کاخها و حقانیت اشرافیگری که بر پا نموده بود، دلایلی دینی و مذهبی ساخته و با گستاخی عرضه مینمود. فتنه آنان را باید بزرگترین فتنه در تاریخ اسلام دانست که در همان دوران اولیه و نوپایی اسلام دامنگیر جامعه اسلامی شده بود.
در چنین شرایطی که تصور میشد مسلمانی از درون رو به انحطاط گذارده، فرزند پیامبر(ص) به قصد اصلاح در امت جدش، به اعتراض و انتقاد برخواسته و همراه با بهترین مردان تمام تاریخ، در راه اعتلای اسلام به شهادت رسید و خاندان و یارانش همگی به اسارت رفتند. این حماسه، ضربه کاری بر پایههای مستحکم مَکر بنی امیه، بلکه شیطان، وارد نموده و برای همیشه حکومت آنان را سست کرد.
البته ماهیت وجودی این حماسه آنچنان تأثیر گذار بوده که در اعصار بعدی نیز زمینه هشیاری مردم غافل را پدید آورده است؛ پس از آن، بارها گروههای ضعیفی از مسلمانان با تأسی از این حماسه توانستند به انسانهایی شجاع و آرمانخواه تبدیل شده و در مقابل تحکم شیطانی و ظالمانه حکام جور، ایستادگی نمایند؛ نهضتهایی مانند قیام «توابین»، قیام «مختار»، قیام «زید بن علی» و…، همگی نمونههایی از این پدیده هستند، این امر علی الواقع عامل زنده ماندن حقطلبی در جامعه اسلامی بوده و هست؛ از این رو، اهل بیت(ع)، علماء مسلمان و رهبران تشیع، برای حفظ این حماسه آرمانی، ساز و کارهایی را تدارک دیدند تا این آرمان خواهی را با سیمای سوگواری و عزاداری برای شهدای کربلا، در جامعه اسلامی حفظ نموده و زمینه تجلی حقیقت اسلام ناب محمدی بر اسلام مجعول یزیدی، همیشه محفوظ ماند.
در اینجا مناسب است تا برای درک درست از روند پیدایش این ساز و کار تربیتی ـ سیاسی، و بدست آوردن سیر تکامل آن به گوشههائی از سیر تکامل مناسک عاشورایی در تاریخ اسلام، نظری داشته باشیم.
ـ سوگواری حسینی در قرون اولیه اسلام
فاجعه کربلا در سال ۶۱ هجری در زمانی به وقوع پیوست که بیش از پنجاه سال از رحلت پیامبر اکرم(ص) نه گذشته بود؛ در بین مسلمانان آن زمان افراد بسیاری بودند که ایشان را درک کرده و عشق او را نسبت به نوه عزیزش حسین بن علی(ع) دیده بودند؛ اما مکر شیطانی امویان آنچنان حق و باطل را مشتبه نموده بود که عده زیادی از مسلمانان، با حکم خلیفه رسول الله(ص)، نوه پیامبر خود را به نام اسلام، با بیرحمی تمام به قتل رساندند و خانواده وی را نیز با بیمروتی و اهانت به اسارت برده و بر این کار خود افتخار نمایند.
این عمل حتی برای وجدانهای خفته آن زمان هیچ توجیهی نداشت. علی الخصوص که حسین بن علی(ع) بر علیه حکومت اموی که به عنوان حکومت اسلامی وقت تلقی میشد، قیام ننمود، بلکه با عدم بیعت با یزید تنها آن را نپذیرفت و به اصطلاح از قیادت و حاکمیت او خود را خارج ساخت و با صراحت به آگاهی امت اسلام پرداخت. البته این حرکت کاملاً حکیمانه، چهار مرکز مهم جهان اسلام آن روزگار را کاملاً تحت تأثیر قرار داد؛ امام حسین(ع) «مدینه» شهر پیامبر(ص) را که مرکز سیاسی و اعتقادی اسلام بود، پس از بیست سال اُنس با خویش، با هجرت نابهنگام خود و گروه زیادی از خاندان رسول خدا(ص)، شُوکه نمود؛ پس از آن شهر «مکه» را که مرکز عبادی جهان اسلام بود با حضور سه ماهه خود و خروج نابهنگام و سئوال برانگیز کاروان خویش در هشت ذیحجه، به فکر فرو برد، سپس با ایستادگی و شهادت خود، شهر «کوفه» را که به عنوان قرارگاه تاکتیکی اسلام قلمداد میشد و در زمانی نه چندان دور، مرکز تشیع علوی بود، با شهادت خویش از خواب مذلّت و غفلت بیدار نمود و در آخر با تربیت و هدایت معنوی خاندان اسیر خویش، «شام» را که مرکز فتنه و پایتخت مستحکم منافقان مسلماننما بود، با اسارت خاندان طاهرینش، متنبه و بیدار ساخت. بدینسان، این نهضت آنچنان ضمیر جامعه اسلامی آن زمان را به چالش کشید که ادامه خفتگی و حماقت برای کسی توجیه نداشت، مخصوصاً که خانواده تربیت شده ایشان آن چنان حکیمانه پیام هدایت بخش امام شهید را به جامعه اسلامی آن زمان رساندند که در اندک زمانی تأثیر عمیقی در اذهان و اندیشه مسلمانان گذاشت. این پیام رسانی از همان روزهای آغازین پس از واقعه آغاز شد.
ـ نخستین سوگواریها انتقادی پس از عاشورا: از اسناد مکتوب تاریخی عاشورا، مشهود میباشد که سوگواری حماسی بر حسین(ع) و یاران شهیدشان، همزمان و دقیقاً پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوسته است. «طبری» در ضمن اشاره به وقایع کربلا، ماجرای عبور خاندان امام حسین(ع) از کنار قتلگاه را یادآور شده و سوگواری زینب(س) را هنگام دیدن پیکر بیسر و غرقه به خون برادر، اینگونه گزارش میکند که زینب بر سر بالین برادر، نالهکنان گفت «یا محمداه، یا محمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده، اعضایش قطعه قطعه شده! یا محمداه! دخترانت اسیر شدهاند و اولادت از دم تیغ گذرانده شدهاند که بر پیکرشان باد میوزد…»؛ وی در ادامه میافزاید «با این جملات و کلماتی که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند.»[۱] او همچنین از عزاداری در منزل یکی از دشمنان معروف امام حسین(ع) به نام «خولی بن یزید ازدی» یاد میکند که سر امام را از «عمرسعد» تحویل گرفت و برای دادن بشارت و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوی کوفه و «عبیدالله بن زیاد» حرکت کرد ولی چون دیرهنگام رسید، با در بسته دارالاماره مواجه شد، پس به خانه خود برگشت و سر مبارک را در تنور یا صندوقچهای پنهان نمود، زن او «حضرمیه» پس از اطلاع از واقعه، شروع به ناله و فریاد نمود، و برای مظلومیت امام حسین(ع) و حادثه عاشورا، سخت گریست و منزل او را ترک گفت.[۲]
این عمل در هنگام ورود کاروان اسرای اهل بیت(ع) به شهر کوفه، نیز تکرار شد و «ام کلثوم» دختر علی ابن ابیطالب(ع) و خواهر حسین(ع)، درست در زمانی که امویان و ایادی دارا الحکومه «ابن زیاد» (لعین) با برنامهریزی و صحنه سازی گسترده، تدارک جشن پیروزی نموده بودند، محول بزم آنها را به عزا تبدیل نمود و با سخنان توبیخ آمیز و آمیخته با درد و رنج، آنچنان نهیبی بر وجدانهای خفته کوفیان زد که افتخار همراهی با سپاه اموی برایشان به لکه ننگی ابدی تبدیل گردید.[۳]
ـ سوگواری بیدارکننده در شام: سوگواری سیدالشهدا و سایر قربانیان کربلا با انتقال بازماندگان فاجعه کربلا به شام، بدان سرزمین منتقل شد و محفل جشن و شادمانی «یزید بن معاویه» خلیفه خود خوانده پیامبر را به مجلس عزا تبدیل نمود. علی الواقع اولین مجلس رسمی عزاداری حسینی پس از مدت کوتاهی از واقعه کربلا، در همین دوران اسارت اهل بیت(ع) در شام (دمشق) برپا گردید.
در کتاب «کامل بهائى» آمده است که حضرت زینب(س) کسى را به نزد یزید (ملعون) فرستاد تا اجازه دهد براى امام حسین(ع) سوگوارى کنند، یزید که قبلاً سرمستیاش از این پیروزی، با سخنان کوبنده زینب(س) و علی بن الحسین(ع) (امام سجاد)، به سرخوردگی و نوعی پشیمانی تبدیل شده بود، با انفعال، موافقت نمود و دستور داد که اهل بیت(ع) را به مکان مناسبی به نام «دار الحجاره» راهنمایی کنند تا در آنجا به سوگوارى بپردازند.
مجلس زنانه بود و بعد از ظهرها منعقد میشد. هر روز گروه زیادى از زنان شام و حتی گروهی از اهالی کاخ یزید در مراسم شرکت مینمودند. هشتاد و دو زن و کودک داغ دار و خسته از اسارت، مجلس را به ماتمکدهای دردناک تبدیل ساخته بودند. زینب (س) با همراهی خواهرش «ام کلثوم»، مجلس را مدیریت مینمودند، ایشان به هر یک از بانوان اسیر و حتی کودکان، وقتی میدادند تا ضمن بیان گوشهای از وقایع دلخراش کربلا، نوحه سرایی نموده، غم خود را با دیگران تقسیم نمایند. آنان چنان عزاداری و نوحه سرایی و گریه و زاری میکردند که حضار به شدت تحت تأثیر قرار میگرفتند. این امر آنچنان تنفری از عمل یزید و عُمّالش، در ایشان پدید آورد که برخی حتی تصمیم گرفتند به خانه یزید هجوم برند و او را به قتل برسانند.[۴]
این مراسم که آن را باید اولین مراسم رسمی عزاداری حسینی دانست، سه روز به طول انجامید و در همین مدت کوتاه غوغای عجیبی در بین اهل شام برپا ساخت. تقریباً در همه خانههای شام سخن از اهل بیت(ع) و ظلم و جنایتی بود که بر آنان روا شده بود؛ ذهن مردم شام درگیر سئوالات متعددی در این خصوص گشت، آنچنان که میتوان آن را به یک انقلاب بزرگ فکرى تعبیر نمود، در پی این حرکت تبلیغی شهر شام که مدت چهل سال به عنوان پایتخت امویان، از استحکام اجتماعی منسجمی برخوردار بود، به تشویش گرایید و اکثر قریب به اتفاق مردم نسبت به دستگاه حاکمه بدبین شدند.[۵] همین امر باعث گردید که یزید (ملعون) ناچار گردد تا هر چه زودتر و با احترام و ملاطفت کامل، اهل بیت(ع) را از شام به مدینه بفرستد و خویش را از سنگینی حضور آنها برهاند.
ـ عزاداری بیدار کننده در راه بازگشت به مدینه: پس از دوران اسارت شام، آن زمان که کاروان اسرای اهل بیت(ع) به شهر مدینه نزدیک شد، با تدبیر امام سجاد(ع) غوغایی برپا گردید. «بشیر بن جزام» مىگوید «به آرامى مىرفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین(ع) فرمود تا بار از شتران برداشته خیمهها را برافراشتند و اهل حرم در آن خیمهها فرود آمدند؛ ایشان مرا طلبید و فرمود: خداى تعالى پدرت جزام را رحمت کند که شاعرى نیکو بود، آیا تو را از شعر بهرهاى هست؟!
عرض کردم: آرى یابن رسول الله! فرمود هم اکنون وارد شهر مدینه شو و خبر شهادت ابى عبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن!
بشیر میگوید: بر اسب خویش سوار شدم و با شتاب وارد شهر مدینه شده و به جانب مسجد نبوى رفتم، چون به آنجا رسیدم با صدایى بلند و رسا این اشعار را که مرتجلاً سروده بودم، خواندم:
یا اهل یثرب لا مقام لکم بها |
قتل الحسین و ادمعى مدرار |
|
الجسم منه بکربلا مضرج |
و الرأس منه على القناه یدار[۶] |
سپس روى به مردم کردم و گفتم: این على بن الحسین(ع) است که با عمهها و خواهرانش در بیرون شهر مدینه فرود آمدهاند و من فرستاده او هستم که شما را از ماجرایى که بر آنان اتفاق افتاده آگاه سازم.
وقتى این خبر را به مردم رساندم، در مدینه هیچ زنى نماند مگر اینکه از خانه خود بیرون آمد و در حالى که زارى مىکرد و مىگریست به سوی کاروان اهل بیت(ع) حرکت میکرد. من روزی مانند آن روز را به یاد ندارم! بسیارى از مردم یکدل و یکزبان گریه میکردند و من بر آن مسلمانان روزی تلختر از آن روز را ندیده بودم….[۷] مردم مدینه آنچنان یکپارچه و انبوه بسوى کاروان حرکت کردند که تمام راهها را با حضور خود سد کرده بودند، بناچار از اسب پیاده شدم و با زحمت از میان مردم گذشتم و خود را به خیمههاى آل البیت(ع) رساندم. على بن الحسین(ع) داخل خیمه بود، بیرون آمد در حالی که دستمالى در دست آن حضرت بود که اشک از رخسار مبارکش پاک مىکرد، مردى منبرى آورد و آن حضرت بر آن نشست و اشک از دیدگانش جارى بود، صداى مردم به گریه بلند شد و زنان ناله و زارى مىکردند و مردم از هر طرف به آن حضرت دلدارى و تسلیت مىگفتند، آن منطقه پر از شیون و فریاد شده بود، تا آنکه حضرت سجاد(ع) با دست خویش اشاره کرد که ساکت شوند و سپس این خطبه را ایراد فرمود:
«حمد و سپاس خداوندى را سزاست که پروردگار عالمیان و مالک روز جزا و آفریننده همه خلایق است، آن خدایى که مقامش آنقدر رفیع است که گویا در بلندترین مرتبه آسمانها قرار گرفته است و آنقدر به آدمى نزدیک است که حتى زمزمهها را مىشنود؛ او را بر سختیهاى بزرگ و آسیبهاى زمانه و آزار و حوادث ناگوارا و مصائب دلخراش و بلاهای جانسوز و مصیبتهاى بزرگ و سخت و رنج آور و بنیان سوز، سپاسگزارم.
اى مردم! خداوند تبارک و تعالى، که حمد مخصوص اوست، ما را به مصیبتهاى بزرگى مبتلا کرد (آزموده) و شکاف بزرگى در اسلام پدید آمد، ابو عبدالله الحسین(ع) و عترتش کشته شدند! اهل حرم و کودکان او را اسیر کردند و سر مبارک او را در شهرها بر نیزه گردانیدند! و این مصیبتى است که همانندى ندارد.
اى مردم! کدامیک از مردان شما بعد از شهادت او مىتواند شادى کند؟! یا کدام دلى است که به خاطر او محزون نباشد؟! و یا کدام چشمى است که بتواند اشک خود را نگاه دارد و آن را از ریختن باز دارد؟! هفت آسمان که داراى بنائى شدید هستند در شهادت او گریستند، دریاها با امواجشان و آسمانها با ارکانشان و زمین از همه جوانب و درختان و شاخههاى درختان و ماهیان و گیاهان دریاها و فرشتگان مقرب و نیز ساکنان آسمانها تمام بر او گریستند!
اى مردم، کدامین دل است که از کشته شدن او از هم نشکافد؟! و یا کدامین دل است که براى او ننالد؟! یا کدامین گوش است که صداى شکافى را که در اسلام پدید آمده بشنود و کر نشود؟!
اى مردم! ما صبح کردیم در حالى که رانده شدیم، از هم پراکنده شدیم و از وطن خود دور افتادیم، گویا ما فرزندان ترک و کابل بودیم، بدون آنکه جرمى کرده یا گناهی مرتکب شده باشیم، نه مکروهی را انجام داده و نه رخنهای در اسلام به وجود آورده باشیم.
ما همانند این مصائب را در آباء و اجداد خود نیز نشنیدهایم. این نیست جز اینکه نزد خود (دروغی) بافتند. بخدا سوگند که اگر رسول خدا(ص) به جاى آن سفارشها، به جنگ با ما فرمان مىداد، بیش از این نمىتوانستند کارى انجام دهند!
انا لله و انا الیه راجعون، چه مصیبتى بزرگ، دردناک و دلخراشى و چه اندوه تلخ و بنیان کنى؟! از خدا اجر این مصیبت را که به ما روى آورده است، خواهانم که او پیروز و منتقم است.»[۸]
مردم در حین سخنان امام میگریستند و آه میکشیدند. پس از این سخنان، مردم ناله را بلند کردند و به نوحه سرایی پرداختند و بر سر و سینه خود میزدند؛ زنان مدینه اسرای کربلا را در برگرفته و با زنان و بچههای شهدا هم ناله شدند تا اینکه امام پس از مدتی دستور دادند تا کاروان مجدداً به سوی مدینه حرکت کند.
ـ عزاداری تحریک کننده در مدینه: اهل بیت(ع) در روز جمعه هنگامى که خطیب جمعه، سرگرم خواندن خطبه نماز جمعه بود، وارد مدینه شدند و مصائب حسین(ع) و آنچه را بر ایشان وارد شده بود براى مردم بازگو کردند. داغهای مردم تازه شد و حزن و اندوه آنان را فرا گرفت و در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایى کرده و گریستند. مردم همانند روز رحلت نبى اکرم(ص) اجتماع کرده و برای حسین بن علی(ع) و یارانش به عزادارى پرداختند.
ام کلثوم(س) در حالى که مرثیه میخواند و مىگریست، وارد مسجد پیامبر(ص) شد و روى به قبر پیامبر(ص) نمود و گفت: «سلام بر تو اى جد بزرگوار من، خبر شهادت فرزندت حسین(ع) را براى تو آوردهام»[۹]، پس ناله بلندى از قبر مقدس رسول خدا(ص) برخاست! و چون مردم این ناله را شنیدند، بشدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت. سپس على بن الحسین(ع) به زیارت قبر پیامبر(ص) آمد و صورت بر روى قبر مطهر نهاده گریست.[۱۰]
راوى مىگوید زینب(س) آمد و دو طرف در مسجد را گرفت و فریاد زد: «یا جداه! من خبر مرگ برادرم حسین را آوردهام»، و اشک زینب هرگز نمىایستاد و گریه و ناله او کاستى نمىگرفت و هرگاه نگاه به على بن الحسین(ع) مىکرد، نالهاش بیشتر میشد.[۱۱]
پس از آن در مدینه عزاى عمومى بر پا گردید بگونهای که تمام مردم مدینه نالان بودند، به مرور حلقههاى عزادارى توسط اشخاص و افراد سرشناس بر پا شد. از جمله کسانى که در مدینه مجلس عزادارى بر پا کرد، حضرت زینب(س) بود. هر روز زنان مدینه، گروه گروه به خدمت آن حضرت آمده، ضمن تسلیت به ایشان، به ندبه و گریه میپردازند. بنى هاشم نیز در سوگ سید الشهدا بشدت محزون و غمگین شدند و سه سال بر او نوحه سرایى و عزادارى میکردند. اصحاب سالخورده رسول خدا(ص)، مانند «مسور بن مخرمه» و حتی «ابوهریره» و دیگران پنهانى مىآمدند تا ندبه و گریه آنان را بشنوند! و با آنان در سوگ حسین بن على(ع) بگریند![۱۲]
زنان بنىهاشم مدتها لباس سیاه بر تن کردند، از سرما و گرما پروایى نداشتند و براى امام حسین(ع) و دیگر شهداى کربلا عزادارى مىکردند، و على بن الحسین(ع) براى آنان غذا تهیه مىنمود.[۱۳] از این بین «رُباب»، دختر «امرءالقیس» (همسر امام حسین(ع))، «ام سلمه» (همسر پیامبر(ص)) و «ام البنیین» (مادر حضرت ابوالفضل(ع)) بسیار بیتابی میکردند.[۱۴]
این مراسم بیش از آنکه ماهیتی سوگوارانه داشته باشد بیشتر ماهیت روشنگرانه و بیدار کننده داشت و آنچنان اثر گذار بود که به تدریج برخی قبایل و عشایر را به خونخواهی شهدای کربلا ترغیب نمود.[۱۵] این عزادارى مدینه را در آستانه انفجار و انتقاد عمومى از حکومت کشانید. والی مدینه (عثمان بن محمد) از بیم شورش مردم، جریان را به یزید گزارش داد و اعلام کرد که «تحقیقاً وجود زینب کبری(س) در مدینه اندیشهها را تحریک مىکند، زیرا او سخنور و دانا و باهوش است؛ خود و کسانى که با او همراهى مىکنند، در نظر دارند براى خونخواهى حسین قیام کنند».[۱۶]
آخر الامر این سوگواریهای روشنگرانه نتیجه داد و بسیاری از مردم ناراضی مدینه با بیعت با «عبدالله ابن زبیر» که ادعای خلافت داشت، در اعتراض به ظلم حکومت اموی و کفر یزید، بر «عثمان بن محمد» والی اموی شهر شوریدند و او را به همراه حدود هزار نفر از امویان، با خفت و خواری از شهر بیرون راندند، و «عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه» را که رهبر این شورشیان بود از سوی عبدالله بن زبیر، حاکم مدینه خواندند،[۱۷] اما سپاهی پنج هزار نفری یزید که به رهبری «مسلم ابن عقبه» برای سرکوب مردم مدینه گسیل شده بود، بر اثر خیانت گروهی از «بنی حارثه» بر شهر مسلط گردید و طبق فرمان یزید، سه روز، جان، مال و ناموس شهر بر سپاهیان شام حلال شمرده شد و آنها نیز از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. در این میان علاوه بر کشته شدن عدهی زیادی از مردم، به بسیاری از نوامیس نیز تجاوز شد. مسلم بن عقبه بسیاری از اسیران را که شامل تعدادی از قریشیان بودند، به قتل رساند؛ در میان مقتولین از صحابه پیامبر(ص) نیز وجود داشت. تاریخ گشته شدگان این واقعه را از شش هزار تا ده هزار نفر ذکر کرده است.[۱۸]
ـ اولین زیارت و سوگواری در اربعین: نخستین زیارت اربعین که با نوعی سوگواری حسینی همراه بود توسط «جابر بن عبدالله انصاری» صحابه بزرگ رسول خدا(ص) صورت گرفت. وی نخستین زائر قبر امام حسین(ع) بود. زیارت او در بیستم ماه صفر سال ۶۱ هجری، مصادف با چهلمین روز شهادت کربلاییان بود.[۱۹] با عمل وی سنت زیارت اربعین امام حسین(ع) تأسیس گردید.[۲۰]
«عطیه بن سعد بن جناده عوفی کوفی»[۲۱] که از تابعین و راویان حدیث بود، در این زیارت همراه وی بود. او میگوید: به همراه جابر به منظور زیارت قبر حسین بن علی(ع) وارد کربلا شدیم. جابر نزدیک شریعه فرات رفت. غسل کرد و لباسهای پاکیزه پوشید، … سپس به طرف قبر مطهر حرکت کردیم. جابر هیچ قدمی را بر نمیداشت، مگر اینکه ذکر خدا میگفت. تا به نزدیک قبر رسیدیم. سپس به من گفت مرا به قبر برسان،[۲۲] من دست او را روی قبر گذاشتم. جابر روی قبر افتاد و غش کرد. سپس مقداری آب روی صورتش پاشیدم، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت «یا حسین»، سپس گفت:
«ای حسین چرا جواب مرا نمیدهی؟!» بعد به خودش گفت «چگونه میتوانی جواب دهی در حالی که رگهای گلوی تو را بریدهاند و بین سر و بدنت جدایی افتاده است! شهادت میدهم که تو فرزند خاتم النبیین و سید المؤمنین… و پنجمین فرد از اصحاب کساء هستی…، درود و سلام و رضوان الهی بر تو باد.»
سپس به اطراف قبر امام حسین(ع) حرکت کرد و گفت:
«سلام بر شما ای ارواحی که خود را فدای حسین ساختید… شهادت میدهم که همانا شما نماز را بپای داشتید و زکات پرداختید و به معروف امر نمودید و از منکر نهی کردید…»[۲۳]
این رسم بعدها سرمنشأ بسیاری از صف آراییها و مبدأ خط سرخ حق طلبی تشیع گردید.
ـ سوگواری طولانی امام سجاد(ع): امام علی ابن حسین(ع) از آن پس ۳۵ سال دیگر در مدینه حیات داشتند و تا آخر عمر در سوگ حسین(ع) نالان بود. امام صادق(ع) فرمود «امام زین العابدین(ع)، سی و پنج سال در مصائب پدر بزرگوارش گریست در حالى که روزها، روزه، و شبها بیدار بود و خدا را عبادت مىکرد، گاهى وقتى خادم برای ایشان افطاری آماده مىکرد و نزد آن بزرگوار مىنهاد، حضرت در حالى که بشدت مىگریست به او مىفرمود «چگونه آب بنوشم در حالى پدرم را با لب تشنه شهید کردند؟!»
خادم امام سجاد(ع) روزی به ایشان گفت «مولاى من! آیا وقت آن نرسیده که کمتر گریه کنید؟» امام فرمود:
«واى بر تو! یعقوب پیامبر(ع) دوازده پسر داشت، یکى از آنها از جلوى چشم او پنهان شد، آنقدر گریست که مویش سپید، قدش خمیده و چشمش نابینا شد، حال آنکه من پدر و برادران و عموها و دیگر عزیزانم را روى زمین قطعه قطعه دیدم در حالى که سر بر بدن نداشتند.»[۲۴]
این رفتار امام که به سیری غالب ایشان تبدیل شده بود، عامل مهمی در زنده ماندن یاد و خاطره شهدای کربلا و آرمانخواهی اهالی مدینه و شیعیان گردید.
ـ سوگواری آرمانی توابین کوفه: نخستین قیام شیعی که به خونخواهی حسین بن علی(ع) و یارانش به وقوع پیوست، «قیام توابین» بود، این قیام پس از شورش مردم مدینه که منجر به «واقعه حرهّ» شد، دومین ثمره عینی خون شهدای کربلا، مخصوصاً امام حسین(ع) در جامعه اسلامی آن زمان محسوب میشود. این قیام در کوفه و به رهبری «سلیمان بن صرد خزاعی»[۲۵] صورت گرفت؛ وی که در زمان وقوع فاجعه کربلا در زندان عبیدالله اسیر بود، پس از آزادی از زندان رهبری نادمین کوفی را به عهد گرفت.[۲۶]
اکثر توابین کسانی بودند که از امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه دعوت کرده بودند اما پس از حاکمیت «عبیدالله بن زیاد» بر کوفه، از ترس جانشان و به طمع سکههای طلای وی، از یاری امام دریغ کرده بودند. توابین با شعار «یالثارات الحسین» قصد داشتند خلافت مسلمین را به شایستگان واقعی آن، اهل بیت(ع) بسپارند، آنها تا سال ۶۵ هجری قمری به جذب نیرو و جمعآوری سلاح پرداختند و سرانجام در ماه ربیعالاول همان سال به «نُخیله» رفته با حدود چهارهزار نفر قیام را شروع کردند.[۲۷]
توابین در آغاز به سمت کربلا حرکت کردند ولی در طول راه عدهاى از آنها جدا شدند.[۲۸] آنان در کربلا کنار مزار حسین بن على(ع) و یارانش جمع شده و عزاداری نموده و بسیار گریه و زارى کردند، این عزاداری بر خلاف دیگر سوگواریها که مغموم کننده و حزن آور میباشند، بسیار تهییج کننده و حماسی بود و آنان را در تصمیم خود ثابت قدم کرد. آنان سپس ضمن اظهار ندامت، یکایک با امام شهیدان، وداع کردند؛[۲۹] و از خدا خواستند تا توبه آنها را بپذیرد. آنان از آنجا به طرف شام حرکت کردند تا با عامل اصلی واقعۀ کربلا یعنی یزید درگیر شوند. ایشان در ابتدا به سمت «جصاصه» و از آنجا به «انبار» و منطقه «صدور» رهسپار شدند و نهایتاً در محلی بنام «عینالورده» با سپاه شام برخورد نمودند که پس از چند روز نبرد سخت و دادن تلفات زیاد، مجبور به عقبنشینی شدند. در این جنگ نابرابر رهبران نهضت، از جمله سلیمان که ۹۳ سال از عمرش میگذشت، به شهادت رسیدند.[۳۰]
ـ سوگواری کیسانیها: از دیگر قیامهای مهم حسینی در تاریخ، قیام «مختار بن ابی عبید ثقفی» (۱-۶۷ ق) و یارانش میباشد که به قیام «کیسانیها» معروف شد. آنان در ۱۴ ربیع الاول سال ۶۶ هجری، در کوفه به خونخواهی حسین بن علی(ع) و شهدای کربلا، قیام کردند و «عبدالله بن مطیع» کارگزار «عبدالله بن زبیر» را که ادعای خلافت داشت، از کوفه بیرون نمودند. بنا به گفته «ابن قتیبه»، شعار آنان نیز «یالثارات الحسین» بود و پس از مسلط شدن بر کوفه به تعقیب قاتلین امام حسین(ع) پرداختند. آنان در کنار مزار شهیدان کربلا با تدارکات زیادی، مجلس سوگواری مفصلی برگزار نمودند. آنان با این مراسم ضمن اعلام موضعگیری خود، به ایجاد انسجام اجتماعی گروه خویش نیز پرداختند؛ مختار نیز به مناسبت روز عاشورا، در منزل خود در شهر کوفه، مجلس یادبود مفصلی برپا نمود، از این لحاظ او را باید نخستین مجلسدار عاشورا دانست. سخنرانان آن مجلس، ضمن ایراد خطابه به ذکر مناقب و سجایای حسین بن علی(ع) و آل البیت(ع) پرداختند و از ظلم و جور حکومت اموی بسیار سخن گفتند، سپس حضار در عزای آنان نوحه سرایی و عزاداری کرده و برای خونخواهی شهدای کربلا هم قسم شدند.[۳۱]
ـ سنت مراسم اهل بیت(ع) در سوگواری کربلا: بنا بر اسناد تاریخی و روایات وارده عزاداری سید الشهدا(ع) و شهدای کربلا، در سیره اهل بیت(ع) یک سنت عمومی بوده است، بگونهای که ائمه اطهار(ع) و بسیاری از اولیاء دین علاوه بر اهتمام به برگذاری سوگواری شهدای کربلا در دهه محرم و بویژه روز عاشورا، شیعیان را نیز به برگذاری اینگونه مراسم تشویق مینمودند. ایشان در این ایام با برپایی مجالس ذکر مصیبت، سرودن مرثیه، عزاداری، نوحه خوانی و…، در سوگ امام حسین(ع) و شهدای کربلا، به زنده نگهداشتن یاد و آرمانهای حسینی تأکید مینمودند تا خصلت رشادت و حق طلبی در شیعیان همیشه باقی باشد. برای مثال امام باقر(ع) در تشویق سوگواران حسینی، تأکید داشتند که در روز عاشورا، باید برای امام حسین(ع) گریه و زاری کرد و به اهل منزل خود نیز دستور دهد که برای ایشان گریه کنند و در خانه خود با اظهار ناراحتی برای مصیبت وارده به آن حضرت، سوگواری بر پا سازد. علاوه بر این، به منظور گریه کردن برای سیّد الشهدا به ملاقات یکدیگر بروند و در مصیبت امام حسین(ع) به همدیگر تسلیت بگویند؛[۳۲] در این صورت، امام نیز برای سوگواران ضمانت میکند که خداوند، ثواب دو هزار حج و عمره و پاداش شرکت نمودن در غزوهای در رکاب رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) به آنها عطا فرماید.[۳۳]
امام صادق(ع) در روزهای تاسوعا و عاشورا در خانه میماندند و نزدیکان برای عرض تسلیت نزد او میرفتند. نقل است که روزى، «کُمیت» شاعر بر امام صادق(ع) وارد شد، حضرت به او فرمود: «درباره جدّم حسین، برایم شعر بخوان!» پس از آنکه «کُمیت»، اشعاری در مصیبت امام حسین(ع) خواند، امام صادق(ع) گریه شدیدی نمودند؛ زنان و اهل حرم حضرت هم به گریه افتادند و در اطاقهای خود صدا به گریه بلند نمودند. در این هنگام ناگهان زنی از اهل خانه از پشت پرده ظاهر شد در حالی که کودکی شیر خوار و کوچک در دست داشت؛ طفل شیر خوار را در دامن امام گذاشت و امام با دیدن طفل، گریهاش بیشتر و صدایش به گریه بلند شد و زنان پشت پرده هم، صدا به گریه بلند کردند.[۳۴]
عزاداری امام حسین(ع) در اواخر حکومت اموی و اوایل حکومت عباسیان، با کاهش فشارها و محدودیتها بر شیعیان، توسط امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به عنوان یک مراسم دینی سالیانه رواج یافت، و مجالس عزا به صورت دسته جمعی در حضور امامان(ع) و در بیوت ایشان برگزار میشد. اهل بیت(ع) عموماً در ایام محرم و عاشورا مراسم نسبتاً مفصلی برای سوگواری حسینی تدارک میدیدند و از شاعران و نوحهسرایان مجرب برای شرکت در این مراسم دعوت مینمودند. در عصر اموی «کمیت بن زید اسدی»، «کثیره عزه»، «فرزدق» و «سید حمیری»، و در عصر عباسیان، «محمد بن صالح علوی حمانی» و «محمد بن علی» از جمله شعرایی بودند که درباره واقعه کربلا مرثیه و شعرهای متعددی سرودهاند.
این سنت در بین تمامی ائمه متداول بود، از امام رضا(ع) در مورد چگونگی عزاداری حسینی پدر بزرگوارشان، امام موسی کاظم(ع)، روایت است که «چون ماه محرم فرا میرسید چهره پدرم، مغموم میشد و دیگر تبسمی از ایشان دیده نمیشد، ایشان همواره محزون بود تا روز دهم محرم، که روز مصیبت و حزن و گریه ایشان بود.»[۳۵]
در مورد سوگواری حسینی خود امام رضا(ع)، «دعبل خزاعی» میگوید «روز عاشورا خدمت مولایم، علی بن موسی الرضا(ع) رسیدم؛ حضرت را دیدم که غمگین و محزون نشستهاند؛ یاران ایشان نیز همه غمگین اطرافشان حلقه زده بودند. وقتی مرا دیدند، فرمودند «مرحبا بر تو ای دعبل!» سپس جائی برای من باز کردند و مرا نزد خود نشانیدند؛ سپس فرمودند:
«ای دعبل! دوست دارم شعری برایم بخوانی که این روزها، روز اندوه ما اهل بیت است!» و فرمودند «ای دعبل هر کسی بر مصیبت جدّم، حسین(ع) گریه کند، خداوند گناهانش را بیامرزد»، سپس حضرت بلند شدند و پردهای در کنار ما زدند و اهل بیتشان را پشت پرده نشانیدند، تا برای مصیبت جدشان گریه کنند. سپس به من فرمودند: «ای دعبل! مرثیه بخوان!» پس من گریان شدم و اشکم جاری شد و اشعاری در سوگ حسین(ع) خواندم، امام رضا(ع) و أهل بیتشان نیز گریستند.»[۳۶]
این سنت در خصوص امام عصر(عج) نیز جاری است. چنانکه حضرت مهدی(عج) در مصیبت جدّ بزرگوارشان (در زیارت ناحیه مقدسه) این گونه میفرمایند:
«سلام بر تو (ای سالار شهیدان)، سلام کسی که در غم عزایت مصیبت زده و اندوهگین و سرگشته و درمانده است؛ جانش فدای جان تو و اهل بیتم سپر بلای اهل بیت تو باد! پس اگر روزگاران مرا به تأخیر انداخت و تقدیر الهی مرا از یاری تو بازداشت و نبودم تا با آنکه با تو جنگیدند، بجنگم و با آنانکه با تو به دشمنی برخاستند، به دشمنی برخیزم (در عوض) هر بامدادان و هر شامگاهان به یادت سرشک غم از دیده میبارم و به جای اشک، خون میگریم تا آن زمان که در اثر سوز جانفرسای مصیبتت جان سپارم…»[۳۷]
سوگواری حسینی در قرون میانی اسلام
سنت عزادرای در بین شیعیان، در سالروز شهادت امام حسین(ع) و یارانش، پس از آغاز دوران غیبت نیز کم و بیش پایدار بود. عزادارى حسینی، نخست در ایام محرم و ایام مخصوص زیارتى امام حسین(ع) برگزار مىشد، اما آهسته آهسته این سوگواری به مناسبتهای دیگری نیز متداول شد و در ایامی همچون پانزدهم شعبان، روزعرفه، شب عید فطر و اول ماه رجب و…، نیز ذکر مصائب اهل بیت(ع) و شهدای کربلا مرسوم گردید.[۳۸] اما این مراسم به علت عدم پشتوانه محکم و فشار دستگاه حاکمه در نقاط مختلف غیر منظم و به صورت پراکنده برگزار میشد. فشار خلفای اموی و پس از آنها، عباسی بر شیعیان روز به روز بیشتر میشد، تا این که در زمان خلافت «متوکل عباسی» (سال ۲۳۲ق) این عداوت به نهایت خود رسید، چنانکه آن ملعون دستور داد تا لشکریان ترک وی حرم حسین بن علی(ع) و شهدای کربلا را ویران کنند و بر روی تمامی مزارات شریفه کربلا، آب جاری نمایند.
اما سوگواری حسینی از اواسط قرن چهارم وضعیت دیگرى یافت. این دوران، همزمان با تشکیل دولتهاى شیعی مسلک در جهان اسلام بود. حکومتهای «آلبویه» (حکومت ۳۲۰-۴۴۷ق) در «عراق» و «ایران» و «حمدانیان» (حکومت ۳۹۳-۲۹۲ ق) در «سوریه» و «فاطمیان» (۵۶۷-۳۵۸ق) در «مصر» با گرایشهای شیعی به اقتدار رسیدند؛ ظهور و قدرت گرفتن این دولتها باعث گسترش و قدرت یافتن مذهب شیعه در قرن چهارم و پنجم هجری گردید؛ بالطبع مراسم عزادارى حسینی نیز که به یکی از شاخصههای شیعهگری تبدیل شده بود، توسعه یافته و در بسیارى از شهرها و مناطق تحت تسلط این دولتها، روز عاشورا تعطیل عمومى گردیده و آن روز به موسم عزا و اعلام انزجار از دشمنان اهل بیت(ع) تبدیل گردید.
برای مثال حکومت شیعی آل بویه پس از استقرار و مسلط شدن بر بغداد و خلیفه عباسی (المستکفی بالله)، عزاداری محرم را در جامعه اسلامی نهادینه ساختند و با مساعدت برخی از علمای بزرگ مثل «شیخ مفید»، «سید رضی» و «سید مرتضی»، هر ساله محرم عزاداریهای مفصلی برگزار مینمود. «احمد بن بویه» ملقب «معزالدوله دیلمى» در محرم سال ۳۵۲ هجری در بغداد، دستور داد تا مردم در دهه اوّل محرم در سوگ شهادت حسین بن برعلی(ع) و یارانش، سیاه بپوشند و بازار را سیاهپوش کنند و همچنین روز عاشورا تعطیل عمومى اعلام کرد تا مردم به توانند فارق از کسب و کار در مراسم عزادارى شرکت کنند؛ وی به سپاهیان خود دستور داد تا همه با دستههای منظم و حتی با برخی آلات جنگی مثل علم و پرچم، با حالت عزا و ماتم در خیابانهای شهر (مخصوصاً کربلا) حرکت کردند[۳۹] این مراسم در محله «کرخ بغداد» که مرکز شیعیان بود، با شکوه بیشتری برگزار میشد. در آن دوران شهرهای مانند «قم»، «کاشان»، «سبزوار»، «ری»، «اوه»، «ساوه»و … که مرکز شیعیان بود، نیز در دهه محرم و مخصوصاً روز عاشورا تعطیل رسمی بود و مردم آنها در اماکن مذهبی به عزاداری میپرداختند.
بدینسان به تدریج سوگواری عمومى برای امام حسین(ع) در میان شیعیان به صورت یک رسم مذهبی در آمد؛ سنت پذیرایی و آب و شربت دادن به عزاداران نیز از همان زمانها پایهگذاری شد. عزاداران کوچه و محلهها را سیاهپوش میکردند و نوحهخوانی مینمودند؛ و با خواندن اشعاری به ذکر مصائب اهل بیت(ع) میپرداختند.[۴۰] در این دوره، اشعار حزن انگیزی در وصف رشادت و همچنین مظلومی شهدای کربلا، در قالب قصیده سروده مىشد؛ در بسیاری از این اشعار ستمهاى بنىامیه و حتی بنىعباس ذکر و مقام و منزلت اهل بیت(ع) با بهترین عبارات بیان مىگردید. به تدریج گزارشات واقعه کربلا به شکل کتب مقتل تألیف گردید و مراثی عزادارىها مدون و تکامل یافت. هدف اصلی این مراسم و کتب و اشعار عاشورایی، توجه بیشتر مردم به امر ولایت اهل بیت(ع) بود.
اما با تضعیف حکومت آلبویه و ضعف قدرت آنان، نزاع میان شیعیان و اهل تسنن فزونی گرفت، لذا سلاطین آلبویه کوشیدند به هر نحو ممکن، برگزارى مراسم عاشورا و عید غدیر را، که خود مشوق آن بودند، محدود (و حتی ملغی) کنند، لیکن پافشارى شیعیان براى برگزارى مراسم عاشورا ادامه یافت بگونهای که این مراسم با شدت و ضعف در تمام کشورهاى اسلامى از جمله مصر، عراق و ایران[۴۱] تا اوایل سلطنت «سلجوقیان» (۶۲۲)[۴۲] به مدت بیش از ۱۵۰ سال همچنان معمول بود.
با سقوط دولت آل بویه، عزاداری سید الشهدا(ع) با مخالفت «حنابله بغداد» (پیروان محمد ابن حنبل) و حکومت ترکان سلجوقی (۶۲۲-۴۴۷) به صورت رسمی و علنی تعطیل و به شکل مخفی برگزار میشد. اما در سال ۴۰۲ قمرى «فخرالملک»، وزیر «سلطان بهاءالدوله»، برگزارى مراسم عاشورا را آزاد اعلام کرد و براى جلوگیرى از وقوع فتنههای احتمالی تدابیرى اندیشید،[۴۳] ولى بار دیگر خودش در سال ۴۰۶ قمرى برگزارى مراسم عاشورا را منع کرد، اما اصرار شیعیان به برگزارى آن، باعث نزاع آنها با ساکنان محله «بابالشعیر» شد و تعداد زیادى در این نزاع کشته شدند.[۴۴]
البته برخی سلاطین سلجوقى از دوستداران ائمه اطهار(ع) بودند، چنانکه «ملکشاه» به همراه «خواجه نظام» در سال ۴۷۹ قمری به زیارت حرم امامان شیعه در شهر کاظمین، نجف و کربلا رفت؛ در این سفر «محمد بن عبدالله بلخى» پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب اهل سنت «نظامیه بغداد»، روضه خواند و از مظلومیتهاى اهل بیت پیامبر(ص) یاد کرد.[۴۵] بدینسان زمینه برگزاری این گونه مجالس پدید آمد و تا اوایل سلطنت «طغرل سلجوقى» در بغداد و شهرهاى دیگر ایران معمول شد.[۴۶]
با گذشت زمان و همزیستی مسالمتآمیز شیعیان با اهل سنت، این مراسم بار دیگر اما به تدریج برقرار شد و حتی میان اهل سنت نیز راه یافت، چنانکه در میان اهل سنت عالمان و شاعران معتبری، در رثاء شهدای کربلا و حسین بن علی(ع) مرثیه گفتهاند؛ از بزرگانی مانند «محمد بن ادریس شافعی» (امام فقه شافعی)،[۴۷] «معمر بن مثنی»،[۴۸] «عماره الحیوانی»[۴۹] و…، در این خصوص هم اکنون اشعاری باقی است.
از قرن پنجم به بعد، در بین شیعیان کسانی پیدا شدند که در کوچه و بازار و مسجد و مدرسه، در بیان فضائل و مناقب خاندان پیامبر(ص) اشعاری میخواندند و مظلومیت آنان به ویژه امام حسین(ع) را بازگو میکردند؛ آنان را «مناقبخوان» و بعدها «مداح» نامیدند. فعالیت این گروه علاوه بر اشاعه حُبّ اهل بیت(ع) در جوامع اسلامی و ترویج تشیع در سرزمینهای مختلف اسلامی، سبب ایجاد انسجام فرهنگی در بین جوامع شیعی گردید، بگونهای که اهل سنت نیز ناچار شد در مقابله با آنان، گروهی را به نام «فضائلخوان» تدارک بیند که در کوی و برزن به گردند و با خواندن اشعاری به ذکر فضائل اصحاب پیامبر(ص) (عمدتاً سه خلیفه نخستین) بپردازند.[۵۰]
از قرن ششم به بعد کتابهای متعددی در موضوع مقتل و شهادت امام حسین(ع) به رشته تحریر درآمد که انگیزه نگارش آنها تنها بیان وقایع تاریخی نبود، بلکه بیشتر تقویت فرهنگ عاشورایی و روشهای عزاداری و سوگواری امام حسین(ع) در مدنظر بود. این کتب که به مقتل معروف شدند، علاوه بر تشریح دقیق حادثه کربلا و ثبت تاریخی آن، به مرور مبنایی برای یکسان سازی ذکر مصائب اهل بیت(ع) و منبعی برای سندیت یافتن کلام وعاظ و مرثیه سرایان عاشورایی شد. از مهمترین این کتب میتوان از کتابهای «مقتل الحسین خوارزمی»، «درُّر السّحط من خبر السبط قضاعی» و…، نام برد.
در ابتداى قرن هفتم، چون «محمّد خوارزمشاه» (حکومت از ۵۹۶ تا ۶۱۸ ق) قصد نمود که «علاء الملک ترمذى»[۵۱] را که از سادات حسینى خراسان بود، به عنوان خلیفه در برابر خلیفه «الناصر لدین الله عباسی» (۵۷۵-۶۲۲ق) مطرح کند، تا حدود زیادى نفوذ معنوى خلفاى عباسى که حامى مذهب سنّت بودند، رو به کاهش گذاشت و باعث شد تا شیعیان برای ابراز اعتقادات خود آزادی بیشتری بیابند. البته حمله «چنگیزخوان مغول» به ایران (۶۱۸) و نابودی حکومت خوارزمشاهیان، که به تشویق خلیفه الناصر عباسی صورت گرفت، از تحقق این امر (تعویض خلیفه) و گسترش شیعهگری در ایران جلوگیری نمود، ولی در نیمه دوم قرن هفتم، در سال ۶۵۶ قمری با سقوط بغداد به دست «هلاکوخان مغول» و برچیده شدن بساط «خلافت» و حاکمیت یافتن ایلخانان در ایران و عراق، مذهب اهل سنّت با بحران جدى عدم مرکزیت سیاسی و ضعف در مرجعیت دینی روبهرو شد. از این رو فرصت مناسبى براى توسعه تشیع و برگزارى شعائر و مراسم مذهبى آن فراهم گردید. حتی برخی سلاطین مغول بارگاه امام حسین(ع) را مرمت و گسترش دادند و در جهت رفاه زائران کربلا تسهیلاتی فراهم نمودند. این امر با تمایل یافتن «غازان خان» به شیعیان و سرانجام، با رسمى شدن مذهب تشیع در مدت کوتاهى در زمان «سلطان محمد غیاث الدین خدا بنده» (اولجایتو مغول ۷۰۳- ۷۱۶ق)، مراسم سوگوارى حسینی عمومیت یافت. این روند با تمهیدات «علامه حلی» تقویت شد بگونهای که در آن ایام، مراسم سوگواری در ایام محرم، در ایران و عراق، با نظم و رونقی مناسب برگزار میگردد.[۵۲]
در عصر «تیموری» (گورکانیان ایران۷۷۱-۹۱۱ ق)، «سلطان حسین بایقرا» که در «هرات» و «خراسان» حکومت میکرد از «کمال الدین حسین بن علی بیهقی سبزواری» معروف به «کاشفی» خواست تا داستان واقعه کربلا را به زبان فارسی بنویسد. وی نیز کتابی به نام «روضه الشهدا من مقاتل اهل البیت(ع)» نوشت که نخستین مقتل فارسی در خصوص فاجعه کربلا و مصائب اهل بیت(ع) محسوب میشد. این مقتل به زودی و بطور گسترده در میان شیعیان و مسلمانان ایرانی و فارسی زبان افغان و تاجیک مقبولیت یافت؛ به مرور زمان، کتاب روضه الشهدا آن قدر رواج گرفت که بسیاری از مرثیه سرایانی، در ذکر مصائب اهل بیت(ع) از متن این کتاب استفاده میکردند و حتی اغلب متن آن را از روی کتاب میخواندند، لذا آنان به «روضه خوان» و مجالس ایشان، به «مجلس روضه خوانی» ملقب شد.[۵۳] بدین صورت روضهخوانی متداول گردید و ذکر مصائب اهل بیت(ع) و واقعه کربلا با نظم، یکسانی و دقت بیشتری در بین مردم فارسی زبان رواج یافت، این امر در گسترش مراسم سوگواری حسینی آن چنان تأثیر گذار بود که در نیمه دوم قرن نهم هجری، مردم سرزمین «هرات» (پایتخت تیموریان)، با فرا رسیدن ماه محرم به برگزارى مجالس سوگوارى براى امام حسین(ع) اهتمام جدی یافتند و حتى شاهزادگان و اُمرا نیز به برگزارى مجالس عزای حسینی همت مىگماشتند.[۵۴]
در قرن دهم با روی کار آمدن دولت مقتدر «صفویه» (۱۱۳۵-۹۰۷ ق)، تشیع به مذهب رسمی ایران تبدیل شد. شاهان و درباریان صفوی همگی خود را از خاندان «سادات موسوی» (فرزندان امام موسی کاظم(ع)) و از ارادتمندان اهل بیت(ع) میخواندند. ایشان در اعتلای فرهنگ شیعی از هیچ کاری فروگزار نبودند. علماء شیعه در دربار آنان جایگاه والایی داشتند؛ حوزه درس ایشان بسیار رونق داشت و طُلاب شیعی مذهب زیادی در محضر آنان به فراگیری فقه و فرهنگ تشیع مشغول بودند. در دوران صفویه، مراسم سوگواری حسینی به اوج شکوه خود رسید و شاهان صفوی خود فعالانه در این مراسم شرکت مینمودند. برای نخستین بار پایگاههای عزاداری به «حسینیه» تبدیل شد. پیش از آن زمان مراکز مذهبی به نام حسینیه وجود نداشت. علاوه بر این، مکانهای عمومی بنام «تکیه» که قبلاً محل برگزاری نمایشهای آیینی و حماسی نظیر مراسم «سوگ سیاوش» و حماسه «رستم و سهراب» و … بود، به مکان نمایشهای مذهبی و آیینی که همان تعزیه خوانی است، تبدیل شد و برای برگزاری اینگونه مراسم تدارک و تجهیز گردید. مردم دهه محرم را عزادار بودند و وعاظان در حسینیهها و هنرمندان در تکایا به تبیین این حرکت حماسی- دینی و ارشاد مردم میپرداختند.[۵۵]
در این دوره در سراسر ایران، مراسم سوگواری حسینی با شکوه بسیاری برگزار میشد، حتی در بین اهالی محلهها وشهرها برای برگزاری با شکوه عزاداری حسینی رقابت وجود داشت و هر محلهای میکوشید با شیوه باشکوهتری این مراسم را برگزار کند تا برتری خود را در ارادت به اهل بیت(ع) اثبات نماید. در این دوره «تعزیه خوانی» پدید آمد و هنرمندان زبردستی در این عرصه ظهور کردند؛ مردم و درباریان با شور و اشتیاق خاصی به این مراسم اهمیت میدادند.
دربار صفوی ضمن تاسیس کاروانسراهایی برای زوار کربلا و عتبات، چهار شهر مهم شیعی عراق یعنی «نجف»، «کربلا»، «کاظمین» و «سامرا» را مــورد حمایت خود قرار دادند و ضمن مرمت مقبرههای امامان(ع)، مقابر امام زادگانی مانند «سید محمد» و «قاسم بن موسی الکاظم» و حتی «دو طفلان مسلم» را نیز مرمت و آباد نمودند.
در همین هنگام در سرزمین «هند»، دولت «گورکانیان» که از دولت صفویه متأثر بود، با وجود اینکه رسماً سنی مذهب بودند، روز عاشورا را تعطیل و مراسم عزاداری امام حسین(ع) را برپا میداشتند.[۵۶]
صفویه به دلایل متعدد سیاسی- مذهبی، در گسترش و تثبیت این مراسم تلاش میکردند، گزارشات متعدّدی از اجتماعات مزبور در دوره صفویه که اکثراً توسط فرستادگان سیاسی اروپا، مبلّغان، بازرگانان و سیاحان به ثبت رسیده است.[۵۷] این رونق در ایران پس از حکومت صفویه نیز کم و بیش ادامه داشت. در دوران «زندیه» و «افشاریه» نیز سلاطین و درباریان، همراه با مردم فعالانه در این مراسم شرکت میکردند و هزینههای زیادی در این خصوص متقبل میشدند، اما با این فرق که در دوران صفوی این مراسم تاحدی وجهه حکومتی گرفته بود و مقررات دولتی در چگونگی و کیفیت آن دخالت مستقیم داشت اما با برافتادن حکومت صفویه و فاصله گرفتن سازمان روحانیت از دولت، این مراسم رفته رفته مردمیتر شد و به ماهیت پیشین خود نزدیکتر گردید.
چگونگی سوگواری حسینی در دوران معاصر
دوران حکومت سلسله «قاجار» در ایران را باید عصر رونق و رواج سوگواری حسینی دانست. در این دوران، علاوه بر رشد و توسعه عزادارى و شرکت همه قشرها و گروههای مردم و درباریان در مراسم عزادارى، شیوههاى نوینى نیز در عزادارى پدید آمد که در دوران قبل، حتی در عصر صفویه وجود نداشت.
در این دوران عزاداری و برپایی مراسم سوگواری حسینی، مخصوصاً برگزاری مجالس تعزیه و روضه خوانی با استقبال گرم مردمی مواجه بود؛ اگر در دوران آل بویه تا صفویه مراسم عزاداری امام حسین به روز عاشورا یا احیاناً به دهه اول محرم، منحصر میشد در زمان «قاجار»، مخصوصاً در دوره حکومت پنجاه ساله «ناصرالدین شاه»، به مدت دو ماه یعنی از اول محرم تا پایان ماه «صفر»، مجالس عزاداری برقرار بود. «محمد حسن خان اعتماد السلطنه» گزارش میکند که دهه اول محرم تعطیل بوده و شاه در مراسم تعزیه «تکیه دولت» شرکت میکرد و از سوی دولت بیش از۵۰۰۰۰ تومان در این مراسم صرف میشد.[۵۸]
گزارشهای اداره «نظمیه» (شهربانی سابق) از وقایع محلات تهران در سال ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۵ قمری اشاره دارد که مجالس عزا برای سرور و سالار شهیدان با شکوه تمام برپا میشد.[۵۹] البته عمده عزاداریها در قالب روضه خوانی بوده است و مردم و وعاظ عادت داشتند که در انتهای هر وعظ و سخنرانی مذهبی به اصطلاح، گریزی نیز به واقعه کربلا زده و به سبک روضه خوانی، ذکر مصیبتی از اهل بیت(ع) داشته باشند و این امر در همه فصلهای سال بوده است، اما در ایام محرم و صفر از کیفیت و کمیت بسیار بالاتری برخوردار بود، چنانکه گاهی این روضه خوانیها ساعتها طول میکشیده و برخی از خیرین و متمولین از مردم پذیرایی نموده و حتی گاه به ایشان برای شرکت در این مراسم پول هم میدادند.[۶۰] علی الواقع، بسیاری از سنتهای عزاداری امروزی در دوره قاجار شکل گرفت یا تقویت شده است، هنر تعزیه و تعزیه خوانی که از دوره صفویه پا گرفت و در دوره زندیه شکل گرفته بود، در این دوران قوام یافت. «منقبتخوانی»، حمل علم و کتل نیز در این دوره یک رسم عمومی شد.
اما در دوران «پهلوی» و با نفوذ استعمار انگلیس در ایران، دولت روی خوشی به عزاداران حسینی نشان نداد، چون این مراسم ماهیتاً با ظلم پذیری و سازشکاری با اجانب در تعارض جدی بود. البته «رضا خان» در دورانی که وزیر جنگ بود، برای عوام فریبی، با تظاهر به دینداری در ایام عاشورا در «قزاقخانه» تکیه برپا میکرد و خود در ورودی تکیه میایستاد و به دستجات سینهزن «طاقشال» اهداء میکرد و گاه با پای برهنه در جلو دسته حرکت مینمود و کاه بر سر میریخت و حتی در شب یازدهم محرم، شام غریبان میگرفت و شمع به دست، به مساجد و تکایا میرفت،[۶۱] اما پس از تصاحب مقام سلطنت به سرعت چهره عوض کرد و تلاش کرد تا از شکوه و جلال روضهخوانی بکاهد؛ حکومت برای برقراری مجالس عزاداری و تعزیه خوانی، موانع و مشکلات متعددی بوجود آورد و برپایی آنها را موکول به کسب اجازه قبلی نمود، در مرحله بعد حرکت دستههای عزادار در روز عاشورا را ممنوع کرد و سپس حتی برگزاری اینگونه مراسم را در خانهها نیز ممنوع ساخت؛ وی دستور داد تا صاحبخانههایی را که در منازل خود برای امام حسین(ع) عزاداری میکنند زندانی شوند و در مرحله بعد حتی در روزهای عزاداری، کارناوالهای شادی به راه انداخت.[۶۲]
لیکن، مراسم عزاداری حسینی و تعزیه خوانی با فرهنگ مردم ایران بگونهای عجین شده بود که اینگونه ممانعتها نمیتوانست مردم را از آن باز دارد. مراسم عزاداری همچنان ادامه داشت و با وجود ممانعتهای رضاشاه و پس از او «ساواک» «محمد رضا پهلوی»، این مراسم با شکوه و رونق تمام در اکثر مناطق ایران برپا میشد. هر چند برخی از مردم در این راه دستگیر و زندانی میشدند و حتی برخی در این راه به شهادت رسیدند، اما شور و میل مردم در این خصوص کم نشد و بالاخره همین عزاداری حق طلبانه و آرمان خواهانه، روح حماسه را در ملت ایران بیدار ساخت و منجر به انقلاب اسلامی گردید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به یکی شدن نهاد روحانیت با نهاد حکومت، این مراسم از رونق و گستردگی فراگیری برخوردار شد؛ هماینک تمام اقشار جامعه به ویژه جوانان در برپایی این مراسم فعال میباشند. رهبر کبیر انقلاب «امام خمینی(ره)» در بزرگداشت و ضرورت این مراسم آنچنان تأکید داشتند که گفتند:
«ما به محرم و صفر زنده هستیم».
همچنین ایشان در کلامی دیگر میگویند:
«همین گریهها ما را نگه داشته، گول این شیاطینی که میخواهند این حربه (سلاح) را از دست شما بگیرند، گول آنها را نخورند. جوانهای ما، همینهاست که ما را حفظ کرده، همینها هست که مملکت ما را حفظ کرده. تکلیف آقایان است روضه بخوانند. تکلیف مردم است دستههای شکوهمند بیرون بیاورند، دستههای سینهزن شکوهمند. … دستهها بیرون بیایند، سینه بزنند، …».[۶۳]
در همین راستا رهبر معظم انقلاب، «آیت الله خامنهای» ضمن تأکید بر اهمیت و ارزش مراسم سوگواری حسینی، آن را روح انقلاب اسلامی و الهام بخش آن میخوانند و در این باره میگویند:
«در مورد مساله محرم و عاشورا، باید بگویم که روح نهضت ما و جهت گیری کلی و پشتوانه پیروزی آن، همین توجه به حضرت ابی عبدالله(ع) و مسایل مربوط به عاشورا بوده است.»[۶۴]
هم اینک عزاداری حسینی بیش از هر زمان دیگر در ایران رونق دارد و مجالس بزرگ و گستردهای برای آن تشکیل میشود. همه اقشار جامعه اعم از پیر و جوانان، زن و مرد و حتی کودکان در تدارک و اجراء آن با شور و جدیت خاصی شرکت میکنند، دولت و سازمانها در این امر فعال هستند و روحانیون و سازمانهای فرهنگی جهت ارتقاء و اثر بخشی بیشتر این مراسم تلاش مینمایند و سعی میکنند تا ماهیت این مراسم را از خرافات و انحرافاتی که در دوران گذشته به دست دوستان نادان و یا دشمنان آگاه به وجود آمده، بزدایند.
امروزه این مراسم در ایران به یک مناسک سیاسی- اعتقادی تبدیل شده است، به گونهای که آرمانهای آن، انگیزههای لازم در جهت حرکت سازنده و مقاومت در مقابل مشکلات را برای مردم این سرزمین به ارمغان آورده است.
ایها القوم! ان الله وله الحمد ابتلانا بمصائب جلیله و ثلمه فى الاسلام عظیمه، قتل ابو عبدالله الحسین علیهالسلام و عترته و سبى نساؤه و صبیته و داروا برأسه فى البلدان من فوق عالى السنان و هذه الرزیه التى لا مثلها رزیه.
ایها الناس! فاى رجالات منکم تسرون بعد قتله ؟! ام اى فواد لا یحزن من اجله ؟ ام ایه عین منکم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها ؟! فلقد بکت السبع الشداد لقتله و بکت البحار بامواجها و السموات بارکانها و الارض بارجائها و الاشجار باغصانها و الحیتان و لجج البحار و الملائکه المقربون و اهل السموات اجمعون.
یا ایها الناس! اى قلب لا ینصدع لقتله؟! ام اى فؤاد لا یحن الیه ؟! ام اى سمع یسمع هذه الثلمه التى ثلمت فى الاسلام و لا یصم. ایها الناس! اصبحنا مطرودین مشردین مذودین و شاسعین عن الامصار کانا اولاد ترک و کابل من غیر جرم اجترمناه و لا مکروه ارتکبناه و لا ثلمه فى الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولین (ان هذا الا اختلاق) (سوره ص: ۷) و الله لو ان النبى صلى الله علیه و آله تقدم الیهم فى قتالنا کما تقدم الیهم فى الوصایه بنا لما ازدادوا على ما فعلوا بنا، فانا الله و انا الیه راجعون من مصیبه ما اعظمها و اوجعها و افجعها و اکظها و افظعها و امرها و افدحها فعند الله نحتسب فیما اصابنا و ما بلغ بنا فانه عزیز ذو انتقام (اللهوف ۱۷۷، بحار الانوار ج ۴۵، ۱۴۷-۱۴۹)
[۹] – محمد باقر مجلسی، بحار الانوار ج ۴۵، ۱۹۸-۱۹۷
ـ بیعت بسیاری از مردم با عبدالله بن زبیر که در آن زمان در مکه بود و ادعای خلافت داشت.
ـ زمانی که عثمان بن محمد والی مدینه گردید، یکی از مأموران یزید بن معاویه به مدینه آمد تا اشیای گرانبهای بیت المال را برای یزید ببرد. گروهی از مردم که اموال را حق خود میدانستند، جلوگیری کردند و این، منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید.
ـ گروهی از بزرگان مدینه به شام رفتند و با یزید دیدار کردند و پس از بازگشت، از یزید بدگویی کردند و اعمال ناپسند او را برای مردم توصیف کردند:« دین ندارد، مشروب میخورد، بساط ساز و آواز به راه انداخته و با سگان بازی می کند.» مردم مدینه هم گفتند دیگر حاضر به اطاعت از او و پذیرش امارتش نیستند و شورش کردند. ر.ک رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص ۵۰ الی ۵۷۰
[۳۷] – عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت ناحیه مقدسه